دوسال و پنج ماهگی لیانای ما

یکشنبه 30 شهریور

علی رغمی که شما الان دوهفته که اصلا جیش نکرده بودی یکدفعه انگار توجه من و بابایی بهت کم شده و تشویقامون کم شده و دوباره لج کردی و داری جیش میکنی من خیلی ناراحت شدم و به

پیشنهاد یکی از دوستان برات برچسب خریدم و هر بار میرفتی جیش میکردی بهت برچسب میدم و کلی این روش برات خوب جواب داد

سه شنبه یه کار بامزه کردی تو داشبورد ماشین آدامسه و بابا اجازه نداد شما دست بزنی به داشبورد وقتی من کاری تو داشبورد داشتم شما از عقب ماشین داد زدی مامان دست نکن تو داشبورد توش آدامسه بابا دعوات میکنه کلی ما رو خندوندی .

جمعه 4 مهر

امروز دعوت بودیم کوهپایه تولد داریا و کلی بهت خوش گذشت اما الهه و عرفان واسه خوابوندنت ظهر طفلی ها خیلی اذیت شدن از خوابوندن توی گاچوی داریا گرفته تا روی دست الهه و توی تاب خلاصه خوش گذشت و شما هم میگفتی تولد منمه خیلی قشنگ میگفتی

دوشنبه 14 مهر

امشب بابایی داشت با متر کار میکرد و شما همش می خواستی به متر دست بزنی بابا میگفت دست نزن آخ میشی آخرش گوش نکردی و متر خورد رو دستت بابا گفت چی شد آخ شدی گفت نه خوب میشه قربونت برم که بلبل زبون شدی .

چهارشنبه 16 مهر ماه

روز جهانی کودک

کودک زیبای من روزت مبارک عزیزم امروز خاله یزدانپناه بهت یه عینک آفتابی صورتی خوشکل هدیه داد و تو مهدتون جشن داشتید امروز عصر رفتیم در مغازه دایی و بابابزرگی برات یه تبلت خرید خیلی خوشحال شدی و کلی ذوق

کردی

دوشنبه 21 مهر ماه عروسی عمو محمد

صبح رفتیم خونه مامانی و مهمونهای شیرازیشون ومده بودن و شما کلی با سارا و تارا بازی کردی میوه های عروسی رو شستیم و نهار خوردیم اومدیم خونه من شما رو خوابوندم و رفتم آرایشگاه خاله فرنوش شما هم وقتی بیدار شده بودی لباسهات رو بابا پوشیده بود اومدید دنبال من و رفتیم گل فروشی تاج گل خوشکلت رو گرفتیم و گذاشتیم تو سرت و رفتیم آتلیه دوتایی عکس انداختیم و 5/7 رسیدیم تالار کلی شما رقصیدی و دلبری کردی شب هم گرسنه شده بودی و شام دیر دادن نان برداشته بودی و نان خالی می خوردی ساعت 5/2 اومدیم خونه و خوابیدیم خیلی خوش گذشت

 قبل از مراسم هم دوتایی رفتیم آتلیه عکس ساینا و عکس انداختیم

اینم لیانا و خراب کردن رژ گونه مامانا

 اینم چند تا عکس از این ماه

لیانا عاشق روسری پوشیدنه

اینم یه خواب ناز