لیانا عشق مامان و بابا لیانا عشق مامان و بابا ، تا این لحظه: 12 سال و 16 روز سن داره

نی نی جون ما

دوسال و سه ماهگی لیانای ما

1393/9/12 11:41
367 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنه 28 خرداد نود و سه

متاسفم که اینو مینویسم مامانی اما امروز اولین باری بود که مجبور شدم بزنم پشت دستت البته خیلی اورم زدم اما شما خیلی کم توقعی ات شد آخه شما ماژیک برداشته بودی و روی کفپوش و ماشینت و اسباب بازی هات کشیده بود خیلی ناراحت شدم آخه قول داده بودی و من مجبور شدم جریمه ات هم بکنم و پارک هم عصری تعطیل شد .

تصاویر زیبا سازی وبلاگ www.20Tools.com


خیلی شیطون شدی و من معمولا سعی میکنم که پنجشنبه ها با وجودی که تعطیلم اما بفرستمت مهد اما پنجشنبه 29 خرداد نفرستادمت مهد وچون پات سوخته بود و بازت گذاشتم که خنک بشی شما هم یه بار تو اتاقت جیش کردی و یه بار هم متاسفانه روی کفپوش پی پی کردی و من حسابی حرص خوردم بعد هم داشتم اتو میکردم که موقعی سیم اتو و رو از تو پریز کشیدم پریز کنده شد به حساب اومدم مانع گذاشتم جلوش تا خدای نکرده نری دست کنی تو برق اما شما شیطنت خانم رفته بودی پیچ گوشتی برداشته بودی و داشتی میکردی تو پریز بهت میگم چکار میکینی میگی می خوام درستش کنم بع هم بهم گفتی صبر کن الان تموم میشه . شب هم با بابابزرگی و دایی رحمان رفتیم کوهپایه دعوت دایی رحمان بودیم ویلا استانداری کلی با مرضیه و رضا بازی کردی و شب به زور خوابوندمت .فردا صبح هم زود طبق معمول بیدار شدی و همه رو بیدار کردی کلی بازی کردی و خودت رو زخمی . صبح دایی رسول و امیر علی هم اومدن عصر هم اومدیم باغ بابا غلامرضا و دعوت مامانی بودیم و شب ساعت ده اومدیم خونه .

دوشنبه 2 خرداد

عصر با خاله محبوبه و مامان فخری و خاله فروغ رفتیم پارک مادر و شما همش دوست داشتی سوار کالسکه ایلیا بشی کلی اونجا بهت خوش گذشت و ما می خواستیم بریم سینما پنج بعدی اولش باهامون اومدی و عینک سه بعدی هم زدی

اما به محضی که فیلم شروع شد گریه شدی من اومدم بیام بیرون اما پیرمرد مهربون بلیط فروش نگذاشت و قرار شد نگهت داره وقتی فیل تموم شد و اومدم بیرون دیدم آرومی و داری با آقاهه بازی میکنی . قربونت برم که الهی امشب یکدفعه شروع کردی و برامون دعای فرج رو خواندی البته منم یه جاهاییش کمکت میدادم اما فوق العاده بود  خاله محبوبه هم دوباره یه عروسک ناز برات خرید و اومد دم در بهت داد مسواک هم داره عروسکت مبارک باشه عروسکم

یه کار تازه که یاد گرفتی می خوای با لباس خونه و راحتی بریمهد روزهای اول به گریه عوض میکردم اما بعد پشیمون شدم و با همون لباسها میفرستمت اما اینکارت منو خیلی اذیت میکنه عزیزم امیدوارم زود فراموشت بشه

تازه تو این ماه شما یاد گرفتی و خودت سی دی میزاری و خودت سی دی عوض میکنی و عاشق سی دی حسنی هستی

پنجشنبه 12 خرداد ماه

شب خونه نرگس جون افطاری دعوت بودیم و شما دو دفعه حسابی ما رو ترسوندی یه دفعه پیش عمو علی تو ماشین رفته بودی و عمو میگفت صدای جیغ منو که شنیدی دارم صدات میکنم به عمو گفتی مامان داره گریه میکنه بریم پیشش یک دفعه هم رفته بودی تو کوچه و خلاصه حسابی ما رو ترسوندی شیطنت مامان و بابا .

سه شنبه 24 خرداد ماه

امروز زود بیدار شدی و همش میگفتی بریم مهد دیر شد البته دیروز تولد محمد بوده تو مهدتون و کلی به شما خوش گذشته و مامان محمد یه عکس هم بهم داد از عکس چه خبر

یه برچسب هم کادو گرفته بودی از محمد خلاصه صبح که دیده بودی من بیدار نمی شم رفته بودی دست کشیده بودی تو موهای بابایی و بهش گفته بودی خوشکل شدی کلی بابایی ذوق کرده بود قربون شیرین زبونی هات عزیزم

تازه بهت یاد دادم بگی HOW ARE YOU   و جواب بدی I AM GOOD خیلی قشنگ تلفظ میکنی و شما یاد گرفتی به جایی که بگی بیتربیت و بی ادب دوتاش رو میزنی سر هم و میگی بی ت ادب

قربون دل مهربونت برم امروز مامانی حسابی دل درد و کمر درد داشت و تو حمام از درد به خودم میپیچیدم نشسته بودم رو صندلی و اومده بودی پام رو ناز میکردی و میگفتی خوب میشی خوب میشی

اینم چند تا عکس از این ماه

اینم تولد مجددتوسط عمه هر جمعه

اینم عکس بستنی خوردن عجیب و غریب دخملی

 

 اینم چند تا عکس تو پارک مطهری

اینم باغ نرگس جون

لیانا جون و سرسره بادی

این عکس و خیلی دوست دارم خونه نرگس جون روضه بود و شما خیلی مودب پیش بابابزرگی نشسته بودی روبه قبله

اینم عکس لیانا جون توی پارک

اینم شهربازی صالح المهدی

اینم چاپ عکس آتلیه ای لیانا اینم لیانا جون که مامان بع بعی شده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)