لیانا عشق مامان و بابا لیانا عشق مامان و بابا ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

نی نی جون ما

خريد قالي و كتاب نقاشي

يكشنبه 25 دي ماه نود سلام خوشكل ماماني  . خوبي عزيز دلم امروز عصر با هم دوتايي رفتيم پياده روي و من از فروشگاه معلم براتون كتاب نقاشي خريدم خيلي خوشكله نازم كي بشه ماماني پشت ميز تحريرت بشيني و واسه مامان نقاشي خوشكل بكشي بعد هم بابايي اومد اونجا دنبالمون و رفتيم واسه اطاقت يه قالي ابريشم گونه خيلي خيلي خوشكل خريديم خيلي خوشكله مثل خودت نازه بعد هم رفتيم خونه مامان بابايي شام اونجا دعوت عمو علي بوديم آخه عموييت از قم برگشته اینم عکس ...
20 مرداد 1391

لباس صورتی

سه شنبه 13 دی ماه نود سلام ناز نازیه من امروز عصر با مامان بزرگی رفتیم برای شما خرید و یه ست 20 تیکه لباس صورتیو یه بلوز آستین کوتاه قرمز  برات خریدیم خیلی خوشکلن مامانت کلی ذوق کرد مبارکت باشه عزیزم اینم عکسش راستی شب هم خونه دایی رضات دعوت بودیم با بابیی رفتیم یه بلوز سبز خال خالی برای شما خریدیم یه دونه هم برای عسل کوچولو ...
20 مرداد 1391

مبارک باشه دخمل گلم سرویس حوله فیروزه ای

سه شنبه ٢٥ بهمن ماه ٩٠ سلام مامانی نازم امروز هم مامانی از درد ماهیچه پا نمی تونست درست راه بره اما فدای یه تار موی شما شب بابابا جونت رفتیم مغازه دوستشونو برای شما سرویس حوله و بادی قرمز و دو جفت پاپوش خوشکل و دو تا شلوار راحتی خریدیم خیلی خوشکلن عزیز دلم مبارکت باشه ...
20 مرداد 1391

خرید پلاک و ان یکاد برای دختر نازمون

پنجشنبه ٦ بهمن ٩٠ عصر بابابای خوشکلت رفتیم بازار طلافروشها و برای شما یه پلاک وان یکاد خوشکل خریدیم تا وقتی دنیا اومدی بندازیم گردنت تا هیچوقت چشم نخوری نازدونه ما اینم عکسش عزیزم راستی دیروز بابا جونت برای مامانی یه موبایل سامسونگ خوشکل خرید ...
20 مرداد 1391

تکه دوزی رو بالشتی و رو تشکی برای نی نی جون

سه شنبه ٤ بهمن ماه امروز شهادت حضرت رضا (ع ) ظهر با بابایی و شما رفتیم زیارت شاهزاده حسین جوپار خیلی شلوغ بود عزیزم شب هم اومدیم خونه من تصمیم گرفتم برای شما رو بالشتی و رو تشکی تکه دوزی کنم یه قارچ بزرگ حدود ٣ ساعت طول کشید کمر مامانی درد گرفت اما خیلی خیلی خوشکل شد عزیزم مبارک باشه یکی یه دونه مامان و باباکاش زودی بتونم بغلت کنم عزیزم ...
20 مرداد 1391

نيم ست طلا خوشكل مامان

سلام خوشكلم ما هنوز نمي دونيم شما چي هستي امروز مامان بزرگي اومد اينجا و يك هديه خيلي قشنگ برات آورده بود عزيزم من كه خيلي خيلي ذوق كردم ماماني برات يه نيم ست طلا خريده بود اگه دخملي باشي براي شماست و اگه آقا پسر باشي مال مامانته هههههههههه اي كاش دخملي باشي تا تو گردن خودت بندازم عزيزم                             ...
20 مرداد 1391

اولین خنده لیانا

دوشنبه ٢٥ اردیبهشت ماه یک ماهگیت مبارک لیانا جونم واااااااااااااااای امروز خیلی خوشحالم لیانای من شما امروز تو صورتم نگاه کردی و خندیدی انگار خدا دنیا رو به مامانی داده البته شما از همون روزهای اول می خندیدی اما بیشتر تو خواب هیچوقت تو صورتم نگاه نکرده بودی و بخندی خیلی دوست دارم عشق من و بابا لیانای ما ...
13 مرداد 1391

دخمل بلا ما رو ترسوندی

چهارشنبه ٢٣ فروردین ماه صبح ساعت ٩ با بابایی رفتیم بیمارستان راضیه فیروز آخه شما از ساعت ٩ دیشب تکون نخوردی خیلی ما رو ترسوندی رفتم پیش خانوم ادهمی صدای قلبت رو گوش داد خداروشکر خوب بود ولی گفت برم کافی شاپ و شربت و کیک بخورم بعد ٢٠ دقیقه بیام که نوار قلب بگیرن خداروشکر نوار قلبت خوب بود همونجا تشکیل پرونده دادیم و بابایی فعلا یک میلیون و پانصد پول ریخت به حساب بیمارستان برخلاف اصرار من که گفتم اتاق خصوصی معمولی بگیره اتاق خصوصی ویژه گرفت البته می دونم برای راحتی من و شما این کار رو کرد اما من که راضی نداشتم در هر صورت دستش درد نکنه شما خیلی بابایی مهربونی داری   ...
29 خرداد 1391

سی و هشت هفتگی دخملی

شنبه ١٢ فروردین هوراااااااااااااااااااااااااا دخمل نازمون سی و هشت هفته شد الهی مامان قربونت بره از حالا به بعد هر وقت دوست داشتی هیچ خطری نداره عزیزم که دنیا بیایی خیلی خوشحالم عزیزم به مامان قول بده زود بیایی بغل مامان نازنینم آسمان با وسعتش تقدیم تو رقص ماهی های دریا مال تو هر چه دارم از تو دارم مهربان زندگیم امروز و فردا مال تو نازنین دخترم عشق من ...
29 خرداد 1391

پایان سفر مشهد

چهارشنبه ٣ خرداد ماه امروز ساعت ٥/٢ بعد خوردن نهار راه افتادیم به سمت خونه مون راستی مامانی امروز صبح من و بابایی رفتیم به سختی و بعد کلی گشتن یه کالسکه سفری خیلی سبک برات پیدا کردیم و خریدیم آخه کالسکه خودت خیلی سنگین و بزرگ برای سفر خیلی جا میگیره لیانا جونم شما باید دست باباییت و ببوسی تمام این سفر رو تشکت خوابیده بودی و رو دست های باباییت بودی طفلی بابایی خیلی خسته میشد این گلهای قشنگ تقدیم بابایی ناز لیانا ...
29 خرداد 1391