چهارشنبه سوری
سه شنبه 23 اسفند
وای عزیزم امشب اولین چهارشنبه سوری که تو با منو و بابایی
خیلی خیلی خوش گذشت شب شام خونه دایی رضات خوردیم و اومدیم توی کوچه خونه مون و بابایی زنگ زد به عمو اسماعیل و عمو امین و آقای ودیعتی همه اومدن با دایی رضا و مامان بزرگ و بابا بزرگ هم یه کمی وایستادن و رفتن
بابایی یه آتیش خیلی بزرگ درست کرد و الینا و باباش کلی فشفشه و ترقه زدن بابایی هم همش نگران منو و شما بود که نترسیم کلی خندیدیم و خوش گذشت
آخرش هم منو و شما میخواستیم از روی آتیش آروم رد شیم اما یه هم من پریدم
وای مامانی از فرداش مامانی شروع کرد به ورم کردن و یه استخوان هم تو لگن مامان خیلی خیلی درد میکرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی