وای چه اسمهایی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پنجشنبه 24 آذر ماه
سلام نازنینم دیروز مصادف بود با سالگرد فوت بابابزرگ باباییت به همین مناسبت مامان بزرگ باباییت امشب همه رو دعوت کرده بودن خونشون و همه احوال شما رو میپرسیدن و کنجکاو که جنسیت شما چیه ؟
بعد هم کلی اسم بهمون میگفتن البته بعضی هاش کاملا شوخی بود و کلی باباییت و من میخندیدیم
مثل سوشیانس و ساشا ، لهراسب ، اشکبوس ،کوروش ، داریوش ، عباس ،امیرعباس ،آریا ،حامی ،آرشام ،کیان ،کسرا ،سام ،سامیار ،پژمان وای مامانی نوه عمه باباییت اسم پژمان رو گفت هم سن تاریخ ازدواج منو بابته یعنی 5/4 سالشه به پژمان میگفت پجمان ما هم کلی میخندیدیم .صهبا ،بهداد ،بهراد ،
خلاصه جات خالی مامانی خیلی خوش گذشت واسه شام هم من یه کاسه بزرگ آبگوشت خوشمزه خوردمو وقتی برگشتیم خونه برای اولین بار از بس درد داشتم بابایی مجبورم کرد قرص رانیتیدین بخورم تا شاید دردم آروم بگیره
مامان رو ببخش عزیزم خیلی درد داشتم مگه نه هرگز قرص نمیخوردم نازنینم