آخ جون سوغاتي
جمعه 11 آذر ماه 90
سلام عزيز دل مامان الهي قربونت برم امشب با باباجونت رفته بوديم تولد يكسالگي يزدان كوچولو بعد كه ميخواستيم خداحافظي كنيم عمه فاطمه بابايي كه تازگي از مكه برگشتن بهمون يه كادو دادند كه سوغات مكه بود وقتي اومديم خونه و بازش كرديم خيلي ذوق زده شديم عمه جون براي ني ني جونمون يه بلوز و شلوار تبرك كرده بودند نمي دوني ماماني اينقدر منو بابايي ذوق زديم كه براي شما هم از حالا دارن سوغاتي ميارن
معلومه كه ديگه داري بزرگ ميشي
راستي ماماني الان چند روزه كه دارم انتظار ميكشم كه تكون بخوري آخه ديگه وقتشه مامان جون
اما انگار تنبلي ميكني بابايي همش سر به سرم ميزاري ميگه ني نيمون مثل مامانش تنبله ههههههههههههههههههههههه
تكون بخور ديگه عزيز دلم
راستي عزيزم يادم رفت بهت بگم بابييت واسه دنيا اومدنت داره تو خونه تغيير و تحولاتي ميده ديروز هم اومدند در هاي كابينت رو عوض كردند خيلي قشنگتر شدن عزيزم از همين الان انگار شما خيلي خوش قدمي كه نيومده همه چيز داره نو ميشه
يه كار ديگه هم كرديم مبل راحتي ها رو هم داريم عوض ميكنيم عزيزم البته تا 10 روز ديگه تحويلمون ميدن
بابايي ميخواست تلويزيون رو هم عوض كنه كه ماماني اجازه نداد آخه تلويزيونمون خيلي هم خوبه
واي ماماني كاش زودتر ميفهميدم شما گل پسر ماماني يا گل دختر مامان هر روز دنبال يه نشونه ام يه علامت كه بفهمم شما چي هستي مردم از سردرگمي اگه بدوني مامان يه برگه بزرگ علامت نوشتم كه چي بخورم يا چه جوري باشم شما آقا پسري يا برعكس كاش خودت زبون داشتي و به ماماني ميگفتي چي هستي عزيز دلم
طوري نيست مامان انتظارشم شيرينه عزيزم هر چي باشي قدمت روي چشم نازنينم